" هلا

ای

پیمبر

رسان پیام  را به روشنی

وگرنه

پیمبری نکرده ای !

نگاهدارم.

هان ز مردمان مندیش

به نافرمان ره آسیب بسته است."

 

زمین پوشیده از تفتیده ریگ و

آسمان تفتان.

 

" درنگ آرید ای مردم . "

 

" به گلبانگ نماز

آری

فرا خوانید

به گرد برکه ی خُم

هر که رفته ، هر که آینده... "

 

" درنگ آرید ،

تا آیند. "

 

" مردما

مردم

به سان کشتی بنشسته بر کوه

ز پالان شتر  ،  تل پلگانی را برفرازید با بالا

سخن ها آمد از الله

آن دادار بشکوه "

 

 موذن شد به گلبانگی 

فراخوان.

 

و لختی ؛ از رِدا در زیر پای و ؛ لخت دیگر ؛ روی سر

مردم

نماز افراشتند آنک.

 

" یکی 

 شکسته سُرایم ؛

به سان پریوش  

که گل ریخت بر پای باد. "

 

 نماز آمد به پایان.

 

محمد ، 

 ستوده ؛

آن ستوده تر پیمبر

به کوهان کوهه  بر شد.

 

" ...سپاس و هم ستایش باد

بر پروردگار...

بزودی رخت بربندم ..."

 

" ازین برکه چو بر بندیم رخت

 ببوید عطر  طوبی را

کنار  برکه ی کوثر 

کنار آن  فراوانی  سرشار 

کران  آن  پُرآکنده "

 

" گرانسنگی دو را بر جای بگذارم...

 ببینید ؛

تا چه سان سازید با این دو ؟ "

 

" کدامینند آن دو ؟ "

 

" گرانسنگ  اَبَر ؛

" قرآن "

که از سویی خدایم راست

ز دیگر سوی مردم را.

گرانسنگ  دگر هم

خاندان من "

 

 

" کیستند این خاندان آیا ؟ "

 

 " علی ؛

حسن ؛

حسَین ؛

و نُه فرزند از پیوند و پیمان حسَین ؛

یکایک ؛

خدایی رهبرانی تا به رستاخیز

مانا.

 ز قرآنم جدا هرگز نگردد خاندانم.

 کنار برکه ی کوثر

 ببینم خاندان و پاکبازانش

فراهم. "

 

 

 نگاهی کرد 

علی را خواند.

 ...

علی را دست بگرفت و ؛

به بالا برد دست او

یَد  بَیضا درخشان شد.

 غدیر خم

" الا مردم

که باشد رهبری را بس سزاتر بر شما

از خود ، شمایان ؟ "

 

 " خدای و هم پیمبر داند این بهتر. "

 

" خدا رهبر مرا باشد ؛  

شما را رهبرم

سزاتر از شمایان بر شمایان.

 

الا مردم 

هر آن سر را که رهبر بوده ام من

این "علی"

او راست رهبر.

 ...

 هر آن سر را که رهبر بوده ام من

 "علی"

او راست رهبر.

 ...

 هر آن سر را که رهبر بوده ام من

 "علی" او راست رهبر.

 

خدایا دوست دار

دوستداران علی را

و دشمن دار ،

دشمن با علی را

 

الا مردم

هم اینانی که هستید

پیامم را رسانید

به آنانی که نیستند. "

 

پراکنده نشد

دشت پُرآگنده ز مردم

که گلبانگ سروش آمد :

 

" امروز

بسنده کرده ام دینتان

و نیکی را  به فرجامش  

پدیدم.

و خرسندم

که اسلام است آیینتان. "

 

عمر می گفت

ابوبکر می شنید  و  باز می گفت :

 

" گوارا بر تو باد ، ای پور بوطالب ؛

مرایی رهبر و

هر مرد و زن را. "

 

همه مردم

زن و مرد

فرا پیمان شده ، گویان ، یکان یک :

 

 " سلام بر تو ، امیرالمؤمنین ، مولا علی ،

ای رهبر ما. "

 زنان دستی زدند

بر آب آن تشت

که مولاشان" علی " دستی بر آن هَشت.

 ************

 پس از چندی

بیابانگرد نافرمان شتر بست .

به مزگت آمد و رخ بر رخ پیغمبر آورد .

درشتی کرد :

 

به ما گفتی خدا یکتاست

پیام آور تویی او را .

پذیرفتیم  .

به ما گفتی نماز آریم .

آوردیم .

دهش را نیز پردازید

پرداختیم .

به روزه 

حج 

جهاد 

تن را بیازاریم .

آزردیم .

ولی خشنود ناگشتی .

کنون گویی جوانی ؛ جانشینت ، رهبر ماست .

و گفتی در " غدیر خم " :

" هر آن سر را که رهبر بوده ام من

"علی" او راست رهبر. "

 

بگو این را تو می گویی

اگر الله ؟

 

 " به الله

که معبودی جز او نیست

این سخن آری خدا راست . "

 

خداوندا

اگر این سان ترا باید گزینش

که رهبر بعد پیغمبر علی باد

بباران سنگ بر ما... 

 

به اشتر نا رسیده بود

که سنگ از آسمان آمد فرو

او را به سر کوفت.

 

 " یکی پرسشگری

پادافرهی خواست

که او را بر سر آمد. "

 

تاسوعای 1396

 

مهدی فرزه (میم . مژده رسان)

 

 

 

واژه نامه 

 

تل = تپه

تل پلگان = تپه ای پله پله

با بالا = بلند و مرتفع

کوهه = تپه

کوهان کوهه = تپه ای کوهان شتری 

شکسته سرا = شاعر  نوپرداز  نیمایی

پُر - آگنده = لبالب - پرجمعیت

 بسنده = کافی - کامل

 نیکی = نعمت - احسان

***********************************************************************

 

 

 

 

شنیدن و دانلود

 

گویند: گور تو مانده ست بی نشان و شکوه

پاینده ای ؛ به گور و نشانت چه حاجت است

 

 

 

در عبا- پوشیده روی- آمد فراز 

چون محمّد، کز حَرا ؛ آید فرود.

گفتنی ها دارد او ، گمراه را

از فَدک ، در نامه ی یزدان سرود.

 

" - ... چون ستایش ها ، فراوانی ، گشود

ازستایش ها ، فراوانی ،  فزود

پس ستایش هرچه بیش ، او را کم ست

زانکه او ، گوهر فشانی ها نمود

 

آن که بی ، ماننده ای ؛ آرَد پدید

هیچ را ، هستی ؛ به آنی آفرید.

بی نیاز از آفرینش بود و هست

آن که حکمت دانی او را می سَزید.

 

در کتاب آنَک: "سلیمان بُرده از داوود، ارث"

کِی ترا سهم از بهشت ست ، ار مرا  بر دود، ارث

ای که فرقان ، پشت سر افکنده ای

کِی ترا ارث از پدر بود و، مرا نا بود، ارث

 

این فَدک را  نِی مسلمانان ، به تازش یافتند

جان بها را ، اهل خیبر ، تا به سازش ، یافتند

هان کنون این اسپ ، برگیر و  بتاز

زان که رستاخیز ، یابم ؛ آن چه بازش یافتند."

 

 

مهدی فرزه (میم. مژده رسان)

 


واژه نامه :

 

پاینده = نامیرا 

عبا = چادر عربی

پوشیده روی = روبنده پوش - محجبه

نامه ی یزدان سرود = کتاب خدا 

ماننده = الگو

می سزید = سزاوار ست.

فرقان = قرآن کریمپر کشیده  از : "خطبه ی فدکیّه"
 
**************************************************************************
 
کوفیان
 

 (اینجا بشنوید و دانلود کنید. ) 

 

بر درِ

خانه ی

کننده ی

درِ

خیبر

از چه آتش نهاده اید دگر!!!

شاید این آرزوی شوم شماست

که کند اقتدا علی(ع)، به عمر!!!

 

مهدی فرزه (میم. مژده رسان)

 

****************************************************************

 ذره ای از مثقال

 

چو‌ بیند او

«فزون خواهی»

گذارد آذر سرخ

کف دست برادر

جای زر

آیا چنینیم ؟

 

مهدی فرزه (میم. مژده رسان)

*************************************************************************

فزت و رب الکعبه 1

 

خرابِ  سور تو خواهم ؛ رَوَم ز سوگ آباد

که انجمن شده شادی و ؛ غم ؛ پریشان شد

خرابِ  شادی شیرین ؛ روم ز تلخ ؛ غم آباد

که رهنمون به آب حیاتم ؛ سراب ؛ سرگردان شد

 

مهدی فر زه (میم . مژده رسان)

 

واژه نامه و توضیحات :

این دو خط شعر دارای تعداد زیادی کلمات متضاد است که عبارتند از: خراب و آباد - سوگ و سور - انجمن و پریشان - شادی و غم - شیرین و تلخ -رهنمون و سرگردان - آب و سراب

خراب = ویران - مست - کنایه از شیفته و واله

سور = میهمانی - جشن - کنایه از رمضان ، ماه میهمانی خدا

سوگ = عزاداری

انجمن شدن = گرد هم آمدن

پریشان شدن = پراکنده شدن

رهنمون شدن = راهنمایی شدن

آب حیات = آب زندگانی ، که نوشیدن آن عمر جاودان آرد - کنایه از زندگی اخروی، که جاوید ست.

سوگ آباد - تلخ ؛ غم آباد - سراب = یک به یک ؛ کنایه از زندگی دنیوی اند.

******************************************************************

فزت و رب الکعبه 2

 

به خدای کعبه ، رستگار شدم

"چنان ضربتی زد به شمشیر، مرد

که  در سجده افتاد و شمشیر رفت"

ز افغان عرش و ، ز لرز زمین

به "فزت و رب. . . " کعبه درهم شکست

 

مهدی فر زه (میم. مژده رسان)

 

 

 

 می شد بجای واژه ی"مرد" واژه ی دیگری بنویسم که قافیه شود ولی نخواستم تغییری بدهم در آنچه که داستانی دارد.

 

"در سجده" = سجده گذار

 

به "فزت و رب ..." = قسم  به  "فزت و رب الکعبه" ای که علی(ع) پس از ضربت خوردن، فرموده بود ؛ همانا ؛ ارکان هدایت درهم شکست.

 

(ارکان) کعبه = ارکان الهدی

*****************************************************************