مهدی فر زه

شعر های مهدی فر زه (نوشته ای و آوایی)

مهدی فر زه

شعر های مهدی فر زه (نوشته ای و آوایی)

بهار


 


به امید پدیداری خورشیدی ظلمت شکن، که پدیداری اش ؛ راستین بهاری بی مانند  است.

 

 

 

از پس ِ بس روزگاران ِ زمستان شب

به ناگه

کوهساران

کاروانی از گل و

باران کمان ِ رنگ رنگ

برسپهر ِ بی ستون آسا

پراکند.

 

زان سپس

بارانی از رنگین کمان  و گل

شد  روان  بر دشتهای  خرّمی ّ و

خضر سبزین پوش

از فراز  قالی رنگین کمان ِ روشنی افروز

فرو افشاند

ز خورجین اقاقی خو

بهشتِ  سبزه  و  نیلو فر و چهچه

رهاورد  بهارِ ارغوان را

 

زمین شد آسمان و آسمان ،

آیینه شد ناگاه ّ و

دیوان هرکجا رفتند

رویاروی خود دیدند

هزاران آینه ،

در  پرتویی دیگر

 

جهان آیینه  در آیینه ، آذین شد.

بهار  بی کران آمد.

 

بهار ِ خوش گوار ِ بی کران ،

رویینه  تا جاوید،

مانا باد.

 

مهدی فرزه  (میم ‍ مژده رسان)


حماسه ی فدکیه

 

شنیدن و دانلود

 

گویند: گور تو مانده ست بی نشان و شکوه

پاینده ای ؛ به گور و نشانت چه حاجت است

 

 

 

در عبا- پوشیده روی- آمد فراز 

چون محمّد، کز حَرا ؛ آید فرود.

گفتنی ها دارد او ، گمراه را

از فَدک ، در نامه ی یزدان سرود.

 

" - ... چون ستایش ها ، فراوانی ، گشود

ازستایش ها ، فراوانی ،  فزود

پس ستایش هرچه بیش ، او را کم ست

زانکه او ، گوهر فشانی ها نمود

 

آن که بی ، ماننده ای ؛ آرَد پدید

هیچ را ، هستی ؛ به آنی آفرید.

بی نیاز از آفرینش بود و هست

آن که حکمت دانی او را می سَزید.

 

در کتاب آنَک: "سلیمان بُرده از داوود، ارث"

کِی ترا سهم از بهشت ست ، ار مرا  بر دود، ارث

ای که فرقان ، پشت سر افکنده ای

کِی ترا ارث از پدر بود و، مرا نا بود، ارث

 

این فَدک را  نِی مسلمانان ، به تازش یافتند

جان بها را ، اهل خیبر ، تا به سازش ، یافتند

هان کنون این اسپ ، برگیر و  بتاز

زان که رستاخیز ، یابم ؛ آن چه بازش یافتند."

 

 

مهدی فرزه (میم. مژده رسان)

 


واژه نامه :


پاینده = نامیرا 

عبا = چادر عربی

پوشیده روی = روبنده پوش - محجبه

نامه ی یزدان سرود = کتاب خدا 

ماننده = الگو

می سزید = سزاوار ست.

فرقان = قرآن کریم

پر کشیده  از : "خطبه ی فدکیّه"
 

ماز جادو

 

 ماز  پر بن بست   بی در رو  به پیش روم

 

در بن چندم

یک پری رو بود

کز نهادم " یا خدا " برخاست زیبایی ش را

تا شنید او "یا خدا"

ترش رو شد تلخ شد

 

در بن دیگر پری رویی دگر

در ته هر بن پری رویی بتر

دیگر و دیگر

الی آخر

 

 

زان زمان

روشنایی و رهایی ناپدید

همچنانم سو به سو و در به در

ماز  پر بن بست   بی در رو  به پیش روم...

مهدی فر زه (میم. مژده رسان)